نفس زندگی من و باباجون

هدیه از طرف خدا .....................برای مامان جون و باباجون

چشمانم را بر هم میگذارم و گویی جهان پشت پرده سیاه پلکم به سایه می ماند  سایه ای که گاه به هم میزند و گاه به حقیقت سالهاست بعد از مادرم عاشق نداشته ام و عاشق نشده ام  وهیچکس جز او مرا دوست نداشته است فقط عشق ورزیده ام به بهترین هدیه خدا بهترین امانت او وهمت گمارده ام برای به ثمر رسیدن عزیزترنم  وشانه هایم را آماده کرده ام برای تحمل سنگین ترین وشیرین ترین لحظه های با او بودن عزیزترینم: با تو هستم  و نفس میکشم تا آخرین لحظات زنگیم ...
25 ارديبهشت 1392
1